فرآیند مدیریت استراتژیک، اهداف هر سازمان را مشخص کرده و راههای تعریفشدهای را برای رسیدن به هریک آنها معرفی میکند. اما مدیریت پروژه با انتخاب یکی از این اهداف سعی میکند تا با کنترل هزینهها، زمانبندی و منابع سازمان، به آن برسد.
در واقع، مدیریت استراتژیک و مدیریت پروژه در هر سازمان باید به صورت موازی باهم عمل کنند. اما این دو در عین موازی بودن، تفاوتهای خاص خودشان را هم دارند. در ادامه به بخشی از این تفاوتها خواهیم پرداخت:
آنچه درمورد مدیریت استراتژیک پروژه خواهید خواند
اهداف
وقتی در چارچوب مدیریت استراتژیک از اهداف صحبت میکنیم، منظور اهداف کلی سازمان است که به حرکت آن جهت میدهند و معمولا زمانبندی روشنی هم ندارند. (حداقل در کوتاهمدت) مثلا هدف استراتژیک ارائهی خدمات پس از فروش عالی به مشتریان، یک فرآینده ادامهدار است.
اما در حوزهی مدیریت پروژه، اهداف برای یک زمان معین تدوین شدهاند و اصلا هدف از اجرای پروژه، رسیدن به این اهداف در بازهی زمانی تعیینشده و براساس بودجهای مشخص است. یعنی با رسیدن به اهداف، پروژه هم تمام میشود.
اهداف پروژهها میتوانند در جهت رسیدن به اهداف استراتژیک تعریف شوند اما در هر صورت ادامهدار نیستند و تفاوت اصلیشان با اهداف استراتژیک، دقیقا همین است.
اجرا
مدیریت استراتژیک با توجه به نوع و اندازهی سازمان، بازاری که در آن فعالیت میکند و ماهیت خود استراتژی، با روشهای متفاوتی اجرا میشود. رویّهها، سیاستها، تبلیغات، قیمتگذاری، تعلیم کارکنان و تمام فرآیندهای ادامهدار سازمانی، عملا زیرمجموعههایی از مدیریت استراتژیک هستند. این یعنی مدیریت استراتژیک عملا در تمام گسترهی سازمان و در تمام طول عمر آن اجرا میشود و تمام فعالیتها را به نحوی در بر میگیرد.
اما اجرای مدیریت پروژه -همانطور که قبلا هم بیان شد- در یک زمانبندی خاص اتفاق میافتد و باید داخل مرزهای بودجهی مشخصشده باقی بماند. همین باعث میشود که تنها بخشی از سازمان با آن درگیر شود. مدیریت پروژه در اجرا عملا زیرمجموعهی مدیریت استراتژیک قرار میگیرد و نسبت به آن محدودتر است.
تحلیل، اندازهگیری و تعریف موفقیت
اهداف استراتژیک میتوانند حالت کیفی داشته باشند. مثلا در مثال بالا، ارائهی خدمات پس از فروش عالی به مشتریان یک هدف کیفیست. البته در مرحلهی بعد باید ویژگیهای خدمات پس از فروش عالی مشخص شده و در طول تلاش برای رسیدن به آنها اندازهگیری شوند. اما در نهایت میزان موفقیت مدیریت استراتژیک به درجهی محقق شدن اهداف مشخصشده بستگی دارد.
تحلیل موفقیت پروژهها معمولا روشنتر است و با حالتی کاملا کمّی قابل اندازهگیریست. اگر پروژهای بتواند پیش از اتمام بازهی زمانی مشخصشده و پیش از هزینه کردن تمام بودجهی در نظر گرفته شده، مراحل اجرایی خود را تکمیل کند عملا یک پروژهی موفق بوده و هرچهقدر با سقف زمانی و ریالی تعیینشده فاصله داشته باشد، موفقتر ارزیابی میشود.
پیشنهاد مطالعه
اصول مذاکره | آموزش مذاکره با تکنیکهای کاربردی
بازخورد
نحوهی دریافت بازخورد در مدیریت استراتژیک و مدیریت پروژه عملا فرق چندانی ندارد اما نحوهی استفادهی مدیران از آنها متفاوت است. مثلا در خلال دریافت بازخورد، دادههایی درمورد عملکرد کارکنان در حوزههای مهم برای سازمان یا پروژه جمعآوری میشود؛ دادههایی مانند پیشرفت قابل اندازهگیری به سمت اهداف.
سپس در مدیریت استراتژیک از این دادهها برای بهبود مداوم و تنظیم عملکردها در جهت رسیدن به سطوح مورد نظر استفاده میشود. اما در مدیریت پروژه دادهها به این سوال پاسخ میدهند که آیا فرآیندهای اجرایی در مسیر درست حرکت میکنند یا نه. اگر پاسخ بهدستآمده منفی باشد، مدیر پروژه باید اقدامات لازم برای بازگرداندن پروژه به مسیر درست را آغاز کند.
در واقع بازخوردهای دریافتشده در مدیریت استراتژیک به مدیران ارشد سازمان نشان میدهند که در ادامه باید چه کنند اما درمورد پروژهها نشانگر این هستند که آیا اقدام خاصی لازم است یا نه.
جمعبندی
هرکدام از مدیران سازمان پیش از درگیر شدن در فرآیندهای مدیریت استراتژیک یا مدیریت پروژه باید آنها را بشناسند و تفاوتهایشان را بدانند تا قادر باشند عملکرد مناسبی از خود نشان دهند. در مجموع اهداف پروژهها و گسترهی اجراییشان نسبت به سطح استراتژیک محدودتر است و تعریف موفقیت و نحوهی استفاده از دادهها نیز در آنها فرق دارد.
یک نکتهی تکمیلی: مدیریت استراتژیک چیست؟
مدیریت استراتژیک شامل مشخص کردن اهداف اصلی و عمدهی سازمان، ارزیابی وضعیت رقبا و بازار، ارزیابی وضعیت داخلی سازمان، برنامهریزی و تدوین استراتژیها و تلاش برای اعمال آنها در تمام زیرمجموعههای سازمان میشود.
توجه به مدیریت استراتژیک برای رشد سازمان و قرار گرفتن آن در وضعیت رقابتی و مطلوب، کاملا ضروریست.
دیدگاهتان را بنویسید